کد مطلب:161250
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:179
وقایع پس از شهادت امام حسین
از امام معصوم علیه السلام نقل است كه چون امام به شهادت رسید، ملائكه ی آسمان به شیون آمدند و گفتند: پرودگارا! این حسین برگزیده ی تو و فرزند پیامبر توست. پس خداوند تمثال حضرت حجت بن الحسن (عج) را برای ملائكه ظاهر كرد و فرمود: «به این قائم، از خون حسین انتقام خواهم گرفت» [1] .
پس از شهادت امام حسین علیه السلام، اسب آن حضرت، شیهه كنان و گریان به جانب خیمه ها شتافت، در حالیكه پیشانی خود را به خون امام آغشته نموده بود. [2] .
سپاه كوفه بعد از فاجعه ی روز عاشورا تكبیر گفتند. ناگاه زمین به سختی لرزید و شرق و غرب تاریك شد و مردم را زلزله و برق فراگرفت. [3] .
در جایی دیگر نقل كرده اند: در آن وقت: غبار شدید توأم با تاریكی و طوفان سرخی كه امكان دیدن نمی گذاشت، آسمان را فراگرفت كه آن گروه گمان كردند غذاب الهی بر آنها نازل شده است. [4] .
و روایتی است كه: آسمان خون گریست و زمین سیاه شد و خورشید و دریاها متلاطم گشت. [5] .
آورده اند كه پس از شهادت امام حسین علیه السلام، سپاه دشمن برای غارت لباسهای آن حضرت، از یكدیگر سبقت می گرفتند: [6] .
سراویل آن حضرت را ابحر بن كعب تمیمی برداشت. وی زمین گیر و پاهایش خشك
شد و از حركت بازماند. [7] ).
پیراهن آن حضرت را اسحاق بن حیاة حضرمی برداشت و پوشید؛ كه بعدها موی او ریخت و مرض پیسی گرفت. [8] .
عمامه ی آن حضرت را احبش بن مرثد و یا جابر بن یزید به سر بست؛ كه بعدها دیوانه شد.
برنس [9] آن حضرت را آن حضرت را كه از خز بوده است، مالك بن بشیر كندی به یغما برد؛ كه از آن به بعد تا پایان عمر، فقیر و مستمند زندگی كرد.
زره ی آن حضرت را عمر بن سعد برداشت و چون بدستور مختار او را كشتند، آن زره را به قاتلش، ابی عمره واگذار كردند.
زره ی دیگر آن حضرت را مالك بن نمیر گرفت و پوشید كه به جنون مبتلا شد.
قطیفه ی [10] آن حضرت را قیس بن اشعث برداشت كه از جنس خز بود و او به مرض جذام گرفتار شد و خانواده اش از او كناره گرفتند و او را در مزبله انداختند تا اینكه قبل از مردن سگها گوشت او را خوردند.
كفش آن حضرت را مردی از قبیله ی بنی اود برداشت كه او را اسود می گفتند.
شمشیر ایشان را مردی از قبیله ی بنی مشهل گرفت و بعد از آن بدست حبیب بن بدیل افتاد. این شمشیر، غیر از ذوالفقار است؛ چرا كه شمشیر مبارك از ذخائر نبوت و امامت است. [11] .
كمان آن حضرت را به همراه متعلقاتش، شخصی بنام دحیل بن خثیمه ی جعفی بن شیب خضرمی و جریر بن مسعود و ثعلبة بن اسود اوسی برداشتند.
انگشتر آن حضرت را بجدل بن سلیم برداشت كه انگشت آن حضرت را با انگشتر قطع كرد. این انگشتر، غیر از انگشتر نبوت و امامت است؛ چون امام حسین علیه السلام آن را به امام سجاد علیه السلام سپرده بود. [12] .
عصر عاشورا به دستور عمرسعد، دشمن به خیمه ها حمله كرد. راوی می گوید: سپاهیان عمر بن سعد برای اینكه زنان را از خیمه ها بیرون كنند، آتش در آنها می افكندند. [13] آنگاه مرد پستی از سپاه دشمن، به یكی از زنان اهل بیت علیهم السلام یورش برد و گوشواره ی او را از گوشش كشید و در همان حال متوجه فاطمه بنت الحسین علیه السلام شد و دو خلخال از پایش كشید [14] و گفت: می ترسم كه دیگری این جنایت (!) را مرتكب شود، لذا من خلخال را برمی دارم! [15] .
شمر بن ذی الجوشن قطعه طلایی را در خیام یافت. آن را به دخترش داد تا برای خود زیوری بسازد، كه در آتش زرگری از بین رفت. [16] .
در نامه ای كه ابن زیاد به عمرسعد نوشته بود، به او هشدار داده بود كه تو را برای مماشات نفرستاده ایم و بعد از كشتن حسین علیه السلام، بر او اسب بتاز. چنانچه در اجرای فرمان سستی كنی، كار را به شمر واگذار كن. عمر سعد بعد از شهادت امام و غارت خیمه ها، اعلام كرد: چه كسانی حاضرند بر بدن حسین علیه السلام اسب بتازند؟ ده نفر اعلام آمادگی كردند كه همه ی اینها ولدالزنا بودند: اسحاق بن حویه، اخنس بن مرثد، حكیم بن طفیل، عمرو بن صبیح، رجاء بن منقذ، سالم بن خیثمه، واحظ بن ناعم، صالح بن وهب،
هانی بن ثبیت و اسید بن مالك. [17] .
[1] اصول كافي ج 1، ص 465.
[2] الفتوح ج 5، ص 220.
[3] ذريعة النجاة، ص 147.
[4] لهوف، ص 53.
[5] بحارالأنوار، ج 45، ص 206.
[6] به نقل از قصه ي كربلا، ص 380 و 381.
[7] و نيز گفته اند كه دستهاي وي خشك شد. (اثبات الهداة ج 5، ص 201.
[8] و نيز شخصي را ذكر كرده اند كه پيراهن آن حضرت را بيرون آورد و حضرت را عريان رها ساخت؛ كه نامش بريدة بن وائل است. وي بعدها چهره اش سياه شد و در راه مكه فرياد برمي آورد كه: اي مردم! مرا به فرزندان محمد راهنمايي كنيد. (ناسخ التواريخ ج 4، ص 19).
[9] كلاه درويشي، جامه اي كه كلاه بر سر آن باشد؛ مانند باراني. (فرهنگ معين).
[10] جامه پرزدار خوابناك؛ كه پس از بيرون شدن از گرمابه، تن را بدان خشك كنند. (فرهنگ معين).
[11] به نقل از «لهوف» سيد بن طاووس.
[12] الامام الحسين عليه السلام و اصحابه، ص 361.
[13] لهوف، ص 55.
[14] بحارالأنوار، ج 45، ص 83.
[15] امالي شيخ صدوق، ص 140.
[16] حياة الامام الحسين عليه السلام ج 3، ص 301.
[17] بحارالأنوار، ج 45، ص 59.